سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را شناختم ، از سست شدن عزیمتها ، و گشوده شدن بسته‏ها . [نهج البلاغه]

کشواد

 
 
خبر(چهارشنبه 87 بهمن 16 ساعت 10:56 عصر )

آخرین اتوبوس دو طبقه شهر!

رفتم دیدن آخرین اتوبوس دو طبقه شهر که داشت آخرین دورش را به افتخار خودش و مردمی که همیشه از میله هایش آویزان بودند، می زد...دیدم دارد می رود موزه، این دو روز آخر عمری را راحت سر کند.
خسته است.تودار است.یک عمر بوق شنید و صدایش در نیامد.چند نسل با همین دوطبقه ها جنس کوپنی شان را جابجا کردند.جیب شان را در همین اتوبوس های دو طبقه زدند.چقدر بلیت دادند راننده پاره کرد.پاره نمی کرد آمارش را می گرفتند.
چقدر ها همین بالا ،طبقه دوم عاشق شدند...

kkkkkkkmmmmm.jpg

حالا این ماشین های مدل بالا گرچه شهر را قرق کردند اما حریف لذت نشستن ردیف جلو ،بالای سر راننده نمی شوند.این اتوبوس های دوطبقه اصلا تاریخ این ملکند.یکی می گفت یکبار که آژیر قرمز زدند رفتم روی پله های یکی از این ها نشستم که یعنی خدایا اینجا دیگر امن است.
پیرمرد بلیت فروشی که عمری با این ها سر کرده می گفت این اتوبوس های جدید مثل هوو می مانند برای لیلاند.{لیلاند اسم این دوطبقه هاست که قدیمی تر ها به این نام صدایش می کنند}.می گفت لیلاند قربانش بروم هنوز از همه شان بلند قد تر است...راننده می گفت این اتوبوس را داریم می بریم موزه حالم مثل وقتی که پیکانم را شوهر می دادم گرفت.
من رفتم از آخرین اتوبوس دو طبقه شهر گزارش گرفتم.نماد مردمان همیشه پای رکاب دهه های 40 تا 60.
یک مسافر .......ادامه دارد



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 2  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 1545  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «